loading...
وب سایت پایگاه بسیج شهیدان شجاعی
حسین حسن زاده بازدید : 189 چهارشنبه 15 شهریور 1391 نظرات (0)


حدیث مقبوله عمربن حنظله، حدیثی طولانی است ولی آن قسمت که مورد استناد و نیاز مبحث ماست، که در اصل مغز و پیام ویژه حدیث است از این قرار است که: عمربن حنظله می گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم، وقتی ما به شما در امور حکومتی دسترسی نداریم چه کار کنیم؟ اگر اختلافی در مورد ارثی یا مسأله دیگری، پیش آمد به طوری که به قضاوت قاضی نیاز شد و به شما دسترسی نداشتیم چه کار کنیم؟
امام صادق در جواب فرمودند: به فقهای جامع الشرائط مراجعه کنید و بعد از بیان صفات و ویژگی های فقهای جامع الشرایط فرمودند: «... فانی قد جعلته علیکم حاکما فاذا حکم بحکم و لم یقبله منه فانما بحکم الله استخف و علینا رد و الراد علینا کافر راد علی الله و هو علی حد من الشرک بالله.7..»


این سخن حضرت به چه معناست؟ اینکه می فرمایند: رد کردن حکم فقیه جامع الشرایط، حکم شرک را دارد یعنی چه؟ کسی که حکم فقیه جامع الشرائط را رد می کند، نمی گوید: دو خدا وجود دارد؛ بلکه می گوید: حکم این فقیه را قبول ندارم. این فقیه هم نه خدا، نه پیغمبر و نه امام معصوم است؛ بلکه یک فقیه است؛ چرا باید انکار حکم او باعث شرک شود؟


اگر بیان قبل در ذهن شما باشد و مقدار بیشتری آن را تحلیل کنید، معلوم می شود که این مطلب هم از آن به دست می آید؛ چراکه وقتی اطاعت امام معصوم واجب است، و او فرمود: من فلانی را وکیل یا حاکم یا نائب خودم قراردادم و باید از او اطاعت کنید، اطاعت او چه حکمی دارد؟ وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام شخصی مثل مالک اشتر را تعیین می کنند و می گویند: او را عامل قرار دادم و اطاعت او بر شما لازم است، چه کار باید کرد؟ در این صورت اطاعت مالک اشتر واجب می شود چرا؟ چون اطاعت امام معصوم است، چرا اطاعت امام معصوم واجب است؟ چون اطاعت خداست؛ این حکم، مصداق ربوبیت تشریعی الهی است. خدا فرموده است: امام معصوم باید حاکم باشد، و وقتی امام فرمود: «در مرتبه نازل تر حاکم شما ولی فقیه است»، اطاعت از او، از مصادیق اطاعت از ربوبیت تشریعی الهی می شود. در این صورت این سخن که انکار حکم او در حد شرک به خداست (هو علی حد من الشرک بالله) معنا پیدا می کند.


تا اینجا به اجمال با اهمیت ویژه و جایگاه والای ولایت و ارتباط آن با توحید آشنا شدیم.
آیا هر کس بتواند چنین تعریفی از ولایت و جایگاه آن در مکتب اسلام و نظام اسلامی ایران ارائه دهد می توان او را ولایت پذیر یا ولایت مدار تلقی نمود؟


قطعاً پاسخ منفی است. چراکه ولایت شناسی تا ولایت مداری و ولایت مداری تا ولایت پذیری فاصله های زیادی باهم دارند. ممکن است برترین و برجسته ترین افراد در امر ولایت پذیری؛ نتوانند تعریفی درخور ولایت و یا تعریفی که علما و تحصیل کردگان حوزه و دانشگاه، از ولایت ارائه می دهند، از خود ارائه دهند که نمونه های آن را بارها و بسیار در طول تاریخ انقلاب اسلامی و قبل از آن در تاریخ اسلام دیده ایم.


کارگران، کشاورزان، صنعتگران و دانش آموزان نوجوانی که در هشت سال دوران دفاع مقدس، به اسوه های ولایت پذیری در تاریخ اسلام معرفی شده اند، ممکن است به علت کم سوادی و عدم تحصیلات عالی و تکمیلی، نتوانند آن گونه که شیوه اساتید حوزه و دانشگاه است، تعریف کلاسیکی از ولایت و ولایت پذیری ارائه دهند. اما در عمل، هیچ استاد حوزه و دانشگاهی در ولایت پذیری به پای آنها نرسیده و نخواهد رسید.


کسی که می تواند به طور کلاسیک و مطابق اصول فلسفه و کلام، به شیوه متکلمین و فلاسفه، ولایت را تعریف و تشریح و تفسیر نماید، به او ولایت شناس می گویند که از اینگونه ولایت شناسها در سازمان های جاسوسی موساد و سیا زیاد وجود دارد.


ولایت شناسی یا معرفت نسبت به ولایت از بدیهیات و مقدمات امر ولایت پذیری است. لیکن ولایت شناسی یا معرفت نسبت به ولایت، که موردنظر ما است و آن را، جزو مراتب و حد و نصاب و درجات ولایت پذیری می دانیم در یک تعریف خشک و بی روح، یا در یک شناخت بدون عمل خلاصه نمی شود.
معرفت و شناخت موردنظر ما نسبت به ولایت، معرفت و شناختی است که، ما را به حق ولایت برساند، و عارف به حق ولایت نماید.


حق ولایت


حق ولایت این است که، ما معرفت و شناخت پیدا کنیم که، ولایت در سرنوشت ما و در دینداری ما و در دنیا و آخرت ما، چه نقشی دارد. و ما در مقابل مقام عظمای ولایت، چه تکالیف و شرح وظایفی داریم.
بدیهی است، هر وقت ما با جایگاه ولایت در دین و زندگی خود آشنا شدیم و تکالیف خود را در مقابل ولایت شناختیم و آزادانه و آگاهانه و به قصد تقرب و تکمیل توحید خود، بلاقید و شرط، حتی زمانی که امر ولایت برخلاف میل و نظر ما است نسبت به انجام آن قیام نمودیم؛ تازه می توانیم ادعا کنیم که ولایت شناس هستیم که در این صورت نیز، تا ولایت پذیری راه زیادی خواهیم داشت.


از محضر علامه طباطبایی رحمته الله علیه، درخصوص لزوم معرفت امام زمان(عج) سؤال شد که مقصود از معرفت امام زمان که در روایت «من مات ولم یعرف امام زمانه، مات میته جاهلیه »8 یعنی: هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد مانند مردم زمان جاهلیت مرده است. چیست؟ که ایشان در جواب فرمودند: «یعنی امام علیه السلام را مفترض الطاعه بداند چنان که در روایت دیگر به این معنی تفسیر شده است. وگرنه اسم و شخص امام علیه السلام را که کافر و مؤمن می دانند و شناختن امام زمان(عج) به عنوان مفترض الطاعه تحقق نمی یابد مگر این که امام سابق و نصب او را نص از امام سابق بشناسد و اگر به یکی از ائمه علیهم السلام معرفت نداشته باشد معرفت او کامل نخواهد بود.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    اعتبار سایت پایگاه در گوگل
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 18
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 7
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 34
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 36
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 37
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 97
  • بازدید کلی : 21,315